تاجرآباد، آن ور هیجانانگیز شهر است. آن ور پررمزوراز و پرقصه که هنوز آنطورکه باید، کشف نشدهاست. هربار که به این کوچه پا بگذاری، با چیزهای تازه مواجه میشوی. آدمها اینجا مدل خودشان را دارند. به سبک خودشان لباس میپوشند، به شکل خودشان حرف میزنند و زندگی میکنند.
اصلا انگار زندگی اینجا جور دیگری جریان دارد. چنین تفاوتی را حضور آدمهایی از قومیتهای بلوچ، افغان و فارس رقم زدهاست؛ آدمهایی که در این گزارش از آنها و زندگیشان خواهیم گفت.
تاجرآباد پیشینه گنگی دارد. خیلی از ساکنانش، علت نامگیری محل زندگی خود را نمیدانند و مشهدپژوهان نیز تاکنون دراینباره ننوشتهاند. دراینمیان محمود ناظرانپور، تاریخدان و ساکن قدیمی قلعهخیابان، روایتی از تاریخچه این خیابان دارد که با زندگی و نام یک تاجر پوست گرهخورده است.
مردی بود بسیار لاغر و سخت معتاد به سیگار اشنو، به نام ذوالفقار. کارش خرید پوست گوسفند از قصابی روستای «خیابان» و دیگر روستاهای مجاور بود. اسبی هم داشت که یکدستش چلاق بود و حیوان میلنگید. ذوالفقار هر روز ریشش را چپه تراش میکرد، ولی سبیلهایش را که به بناگوشش میرسید، دست نمیزد. اهالی بهطعنه او را «ذوالفقارسبیل» مینامیدند.
او پوستهایی را که جمع میکرد، هر روز به شهر میآورد و به کاروانسرای پوستفروشان، سر کوچه حسنقلی پایینخیابان میبرد. این کاروانسرا بورس پوست و روده مشهد بود و دباغان خریدار عمده این پوستها و رودهها بودند.
روزگار گذشت تا آنکه اصلاحات ارضی مطرح و اجرا شد. زمینهای حوضه آبگیر نهر خیابان را بین زارعان تقسیم کردند و قرار شد همان اجارهای را که مستأجران به آستان قدس پرداخت میکردند- که نیمی از محصولات بود- خود زارعان بپردازند.
در کوران تقسیم اراضی، این ذوالفقارسبیل هم با زارع خواندن خودش و زدوبند، یک زمین هزارمترمربعی به چنگ آورد که جایی در یککیلومتری گاراژ معروف قلعهخیابان بود. آلمانیها از زمان رضاشاه آنجا ماشینهای بوجاری گندم نصبکرده بودند که حالا نیست و مکانش را به نام چهارراه بسکابادی میشناسیم.
از سالها قبل از تقسیم اراضی، شوهرخاله من که معلم بود و باسواد، به ذوالفقارسبیل لقب «تاجر» داده بود. همیشه او را «آقای تاجر» مینامید و آنقدر این نام را تکرار کرد که کمکم اهالی نیز به او تاجر گفتند. ذوالفقار آدم بیآزاری بود و مردم دوستش داشتند؛ بنابراین به آن گلهجا که هیچچیز اطرافش نبود و او دورش را دیوار کشیده بود، گفتند «تاجرآباد».
مهاجرتها که شروع شد، برخی اهالی بلوچ که بینشان افراد ثروتمند بود، زمینهای کشاورزان را قولنامهای خریدند و منزل ساختند
بعدها ذوالفقار مُرد و بچههایش هم آن زمین را فروختند، ولی نام تاجرآباد روی آن منطقه ماند. پساز انقلاب اسلامی که مهاجرتها شروع شد، عدهای از اهالی بلوچ که بین آنان افراد ثروتمندی نیز بود، زمینهای کشاورزان را قولنامهای خریدند و منزل ساختند.
برخی از این میهمانان جدید به کارگری برای کشاورزان و برخی هم به تجارت پرداختند. حالا چندسالی میشود که بهمرور، پولدارهایشان در آن محل بازاری درست کردهاند، مانند بازار رسولی زاهدان و انواع اجناس را در آن عرضه میکنند. این بازار رونقی پیدا کرده است و مردم از شهر و روستاها برای خرید به آنجا میروند.
خیابان تاجرآباد، یک تکه از بلوچستان است در دل مشهد. یک راسته تجاری شلوغ که در انتهای قلعهخیابان قرار دارد. چند خیاطی مردانه ابتدای این خیابان باریک و طولانی را قرق کردهاند. «جامه» یا «جامک» یا همان لباس پرچین سفید مردان بلوچ، تنها لباسی است که در این خیاطیها دوخته میشود.
کوچه با این سفیدی آغاز میشود، اما چند قدم جلوتر و با مغازههای پوشاک زنانه همهچیز غرق رنگ میشود. این مغازهها رنگینکمانی از پارچهها و لباسهای سوزندوزیشده زنان بلوچی هستند.
بیشتر این لباسها و پارچهها از زاهدان، پاکستان، دوبی یا بازار آزاد چابهار آمدهاند. بعضیهایشان هم البته هنر دست زنان بلوچ خود تاجرآباد است، زنانی که پشت دخل یک مغازه نمینشینند، اما با سوزندوزی در خانهها درآمد کسب میکنند.
دستفروشها دیگر کاسبان این خیابان هستند که بساطشان را وسط پیادهرو کمعرض پهن کردهاند. لوازم آرایش، بدلیجات، روغن مو، حنا و خمیر سوسک، پرفروشترین اجناس دستفروشها ست. عطاریها هم اینجا رونق خوبی دارند، دلیلش هم فروش ادویههای رنگبهرنگ و خوشعطر است.
در هر عطاری چند مدل ادویه قرمز، زرد و نارنجی پیدا میشود که هرکدام طعم و کاربرد خاص خودش را در غذا دارد و همه نیز با نام «ادویه پاکستانی» به فروش میرسند!
این مغازهها تقریبا تا انتهای خیابان تاجرآباد ادامه دارند و آنجا جای خود را به مرغفروشیها میدهند. مرغفروشیها هم رونق خوبی دارند، چون قوم بلوچ، مرغ زنده و تازه ذبحشده را به مرغ یخزده ترجیح میدهد.
فارسها: به گفته اهالی، فارسها یکی از قدیمیترین اقوام این خیابان هستند که از زمان قدیم در زمینهای روستایی این محدوده، کشاورزی میکردهاند. برخیشان هم پس از انقلاب از روستاهای اطراف مهاجرت کرده و در تاجرآباد ساکن شدهاند. البته حالا این محدوده فارسنشین محسوب نمیشود، چون خیلی از آنها به نقاط دیگر شهر نقل مکان کردهاند.
بلوچها: بیشترین جمعیت تاجرآباد را قوم بلوچ تشکیل دادهاست. بلوچها از قدیمالایام در محلههای اطراف این راسته ساکن بودهاند و پس از انقلاب بیشترشان به این خیابان آمدهاند. طی این سالها عدهای هم از پاکستان به اینجا نقل مکان کردهاند و همین موضوع سبب شده است بلوچها بازار تاجرآباد را به دست بگیرند و بیشترین جمعیت را بین اقوام این خیابان داشته باشند.
افغانستانیها: سکونت افغانستانیها در خراسان قدمتی طولانی دارد و حتی چند محله مشهد را با نام آنان میشناسند. این قوم در خیابان تاجرآباد هم سکونت دارند، اما بیشتر همرنگ قوم بلوچ شدهاند و مثل آنها لباس میپوشند و زندگی میکنند. بسیاری از آنها حتی به گویش قوم بلوچ صحبت میکنند و تمیزدادن آنها از بلوچها آسان نیست.
لباسهای زنانه: لباس بلوچی بنارسی پرفروشترین پوشاک زنانه در این خیابان است. جنس این لباس از ابریشم است و پارچههای آن از امارات وارد میشود. البته بیشتر خانمها پارچههای ساده تکرنگ را جدا میخرند و با سوزندوزی به آن رنگ و لعاب میدهند یا «گبتان» (تکهپارچههای طرحدار آینهکاریشده) را جدا میخرند و روی لباسها میدوزند.
بیشتر خانمها پارچههای ساده تکرنگ را جدا میخرند و با سوزندوزی به آن رنگ و لعاب میدهند
لباسهای مردانه: لباس نخی سفید بلوچی یا همان جامه حالا پوشش مشترک مردان این خیابان از همه اقوام است. برخلاف زنان، پوشاک مردان و پسربچهها در تمام فصول و در همه موقعیتها همین پیراهن بلند ساده است؛ البته پیرمردهایشان، دستاری هم به سرشان میبندند و شالی به کمر.
چوب مسواک: چوب مسواک یا مزوانک بیشتر در بساط دستفروشهای تاجرآباد پیدا میشود. مزوانک چوب درخت اراک است که بیشتر در بندرعباس و چابهار میروید و مردم این خطهها از قدیمالایام از آن برای تمیزکردن دندانهایشان استفاده میکردهاند. استفاده از آن هم آداب خودش را دارد. ابتدا سر چوب را با بزاق میخیسانند تا پوست آن کنده شود؛ بعد کمی آن را میجوند تا ریشریش شود و در آخر هم آن را روی دندانها میکشند.
قرصهای چند درد: بساط دستفروشهای این راسته پر از دوا و داروهای گیاهی است که از پاکستان رسیدهاند. برای هر دردی هم قرص و شربتی دارند؛ پادرد، کمردرد، سردرد. در این میان البته قرصهای هفتدرد و دهدرد از همه پرطرفدارتر هستند و اهالی معتقدند چند درد مختلف را همزمان شفا میدهند. اهالی اینجا بهجای مراجعه به پزشک ترجیح میدهند که با همین داروها دردشان را تسکین بدهند.
جاروی بلوچی: همه زنان اینجا یک جاروی بلوچی در خانه خودشان دارند و معتقدند که از جاروی برقی هم بهتر عمل میکند! همین هم هست که بیشتر مغازههای تاجرآباد این جارو را برای فروش دارند. این جارو از گیاه کرته درست میشود؛ گیاهی خودرو در دشتهای سیستان که با شروع فصل تابستان توسط زنان از اطراف زمینهای کشاورزی چیده و با ساقه و برگش جارو ساخته میشود.
موم زرک: در بساط برخی دستفروشها موم سیاه رنگی پیدا میشود که در نگاه اول شبیه تریاک است. موم زرک در اصل عصاره ریشه زرشک کوهی است که طعم تلخ و ناخوشایندی دارد، اما به گفته اهالی، فواید زیادی دارد و برای هر دردی، درمان است. میگویند «آب روی آتش است!» و از میگرن و سردرد تا درد معده را جواب است. معمولا یک مثقال آن را در آب جوش حل میکنند و سر میکشند.
کرایی: کرایی یا کراهی یکی از پرطرفدارترین غذاهای قوم بلوچ است که زنان اینجا میپزند. کرایی معمولا با نان روغنی سرو میشود، اما اینجا به عنوان خورش درکنار برنج میآید. میتوان از هر مدل گوشت برای تهیه آن استفاده کرد؛ گوشت بره، مرغ، میگو و... ادویههای مورداستفاده در آن، اما مشترک است؛ سیر، تخم گشنیز، پودر چیلی قرمز، فلفلسیاه. اغلب عطاریهای این راسته ادویه آن را با نام ادویه پاکستانی میفروشند.
نمکی: گوشت مرغ یکی از پر استفادهترین مواد غذایی در خوراک مردم بلوچ است؛ همین هم هست که در تاجرآباد مغازههایی هستند که فقط مرغ زنده میفروشند یا ذبح میکنند. نمکی یکی از غذاهای معروف بلوچی است که شباهت بسیاری به مرغ شکم پر دارد، اما تفاوتش در ادویههای مورداستفاده آن است. عطاریهای اینجا ادویه پاکستانی مخصوص مرغ هم دارند که در این غذا استفاده میشود.
گندم شیر:زنان بلوچ این غذا را بهعنوان ناهار یا صبحانه سر سفره میگذارند. خوراکی مقوی و آسانی که بیشتر برای بچهها میپزند. ابتدا بلغور گندم را به شیر درحال جوش اضافه میکنند و مرتب هم میزنند. بعد محلول زعفران، فلفل سیاه و زردچوبه را به آن اضافه میکنند. سپس به مدت نیمساعت به هم زدن ادامه میدهند و میگذارند سرد شود.
* این گزارش دوشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۷۱ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.